تاريخ : یک شنبه 22 ارديبهشت 1392 | 13:58 | نويسنده : ♥Soror♥

 

پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است  پشت سر آنچه که دوستش داری و تو برای اینکه معشوقت رااز دست ندهی بهتر است بالا را نگاه نکنی زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ

است که هرچیز پیش او کوچک جلوه میکند..........


تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 12:57 | نويسنده : ♥Soror♥

 

اگه با دلت کسی رو دوست داشتی جدی نگیر چون کار دل دوست داشتنه

مثل کار چشم  که دیدنه اما اگه کسی رو با عقلت دوست داشتی بدون داری

چیزی رو تجربه میکنی که اسمش عشقه


تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392 | 11:39 | نويسنده : ♥Soror♥

عشق یک جوشش کور است

و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتن پیوندی خود آگاه

واز روی بصیرت روشن و زلال

عشق یک فریب قوی و بزرگ است 

دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی 

بی انتها و مطلق 

عشق در دریا غرق شدن است 

دوست داشتن در دریا شنا کردن

عشق بینایی را میگیرد 

دوست داشتن بینایی میدهد

از عشق هر چه بیشتر نوشتم سیراب تر میشوم 

از دوست داشتن هر چه بیشتر تشنه تر

عشق نیرویی است در عاشق ، که آن را به معشوق  میکشاند

دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، 

که دوست را به دوست میبرد

 

دوست داشتن ایمان است و 

ایمان یک روح مطلق است 

یک ابدیت بی مرز است 

                     

 

 

 

 


تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392 | 11:9 | نويسنده : ♥Soror♥

ترکت میکنم تا هرسه راحت شویم...

من ، تو ، رقیبم...

من از قید تو

او از قید من

و تو از قید خیانت......

 


تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392 | 10:51 | نويسنده : ♥Soror♥


 

ندیدنت را دارم با ساعت شنی اندازه میگیرم

یک صحرا گذشته...

برگرد.....

 


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 12:29 | نويسنده : ♥Soror♥

از تنهایی گریزی نیست وقتی سرنوشت باشد اما......میتوان

با او دوست شد تا تنهایت را با تنهایی تقسیم کنی.... 


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 12:21 | نويسنده : ♥Soror♥

گاهی دلم میخواهد خودم رو از ایوان  جلوی پنجره به پایین پرت کنم...از پنجره اتاقم به خیابون که 

نکاه میکنم ارتفاع آن را کمتر از ارتفاعی میبینم که من از چشمان تو افتادم....دردش هم کم تر 

است.......


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 12:12 | نويسنده : ♥Soror♥

آن روز ها که تو را از خودم میراندم  مغرور بودم زیرا میدانستم دوباره فردایی خواهد آمد و دوباره 

تو مثل هر روز به سراغ من میایی اما آخرین بار که دست دوستت را گرفتی و پیش من آمدی و

گفتی: تو رو خدا بهش بگو منو دوس داری بذار اینقد تیکه بارم نکنه.کلی هم با چشمک اشاره

کردی که فقط همین یه بار.اما من با غرور و بلند گفتم : نه!!!!!!!!!

برای اولین بار شکستنت را به واقع حس کردم

 

بعد از آن روز دیگر تو را ندیدم و اکنون من مانده ام و یک دنیا پشیمانی که فقط هر روز دعا بکنم

کاش فقط یک بار دیگر از من بپرسی تا بلندتر از همیشه فریاد بکشم:آری.......

 

 


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 12:9 | نويسنده : ♥Soror♥

 

مدتهاست که سردرد امانم را بریده.....آنقدر که میاندیشم چه شد؟چطور؟وکدامین دست تو را

از من جدا کرد...


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 11:59 | نويسنده : ♥Soror♥

صدای محبتی جدید در دلم میاد اما دست دلم را بسته ام

تا دیگر دست از پا خطا نکند.... 


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 11:54 | نويسنده : ♥Soror♥

 

بیاد روز هایی که نبودی هر روز یک خط بر دیوار کشیدم...

حال دیوار اتاقم پر از خط های چشم انتظاری شده اما هنوز هم 

از تو خبری نیست......


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 11:31 | نويسنده : ♥Soror♥

 

یادته یه روز بهت گفتم دوست دارم میمونم تا ابد من باهات...یادمه گرفتی دستامو آروم  تو گوشم گفتی منم میمونم همیشه باهات!!!!


تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392 | 10:36 | نويسنده : ♥Soror♥

تنهایی را دوست دارم زیرا در ان دروغی نیست...

تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست...

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست...

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم...

تنهایی را دوست دارم زیرا دلهای شکسته تنهایند...